اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان

مثل دیگر شاعران

آرزو نمی‌کردم که چیزی بر آن بنویسم

می‌بریدم و

پیش‌بند پرنده‌هایش می‌کردم.

اگر این رودها ادامه نمی‌یافتند

به خیالشان ته دنیا را ببینند

بر ساحل نمی‌نشستم

(مثل پرنده‌ها، قایق‌ها)

و به شور ابد

نمی‌اندیشیدم،

تقطیرش می‌کردم

در قلمم می‌ریختم.

اگر این ماه

آن‌قدر جدی نبود

که طی هزاران سال

حتا یک قدم به سمت خانۀ من برندارد

بر می‌داشتم و

صافش می‌کردم روی میز

می‌نوشتم: چه ارزش دارد زندگی

که این همه چیز داشته باشی و بگذاری بمیری.

حیف

هیچ‌کدام‌شان مال ما نیست

و چه قدر دوستت دارم زندگی!

که همین فرصت کوتاه را، به علاوۀ او

به من هدیه کردی.

:::شمس لنگرودی